همام تبریزی:برو ای زاهد مغرور و مده ما را پند عاشقان را به خدا بخش ملامت تا چند
❈۱❈
برو ای زاهد مغرور و مده ما را پند
عاشقان را به خدا بخش ملامت تا چند
من دیوانه ز زنجیر نمیاندیشم
که کشیدهست مرا زلف مسلسل در بند
❈۲❈
خسروان از پی نخجیر دوانند ولی
صید خوبان به دل خویش درآید به کمند
نه چنان واله آن صورت و بالا شدهام
که مرا با دگری مهر بود یا پیوند
❈۳❈
گل رویت مگر از باغ بهشت آوردند
که به گلزار گلی نیست به رویت مانند
گر بود پرورش نیشکر از آب حیات
هم نسازند از آن چون لب شیرین تو قند
❈۴❈
کردم اندیشه بدین حسن و لطافت که تویی
دگر از مادر ایتام نزاید فرزند
از تو نشکیبم و آرام نگیرم نفسی
عاشق آن است که از دوست نباشد خرسند
❈۵❈
میدمد بوی خوشت هر نفس از شعر همام
لاجرم ولولهای در همه آفاق افکند
کامنت ها