همام تبریزی:ای سخن پرور بلند آواز که زبان تیز کرده ای و دراز
❈۱❈
ای سخن پرور بلند آواز
که زبان تیز کرده ای و دراز
دست حرص و هوا دراز مکن
دهن ماره آز باز مکن
❈۲❈
تا حدیث تو دل پذیر آید
در دل خلق جای گیر آید
واعظانی که منبر دیوند
مستفیدان دفتر دیوند
❈۳❈
دیو با دیو مردم است قرین
این سخن گوید آن کند تحسین
جمله گر مند در محبت زر
کیسه ها می برند بر منبر
❈۴❈
احمقان کاعتقاد می ورزند
با چنین مردکان همان ارزند
چون زنان شوخ و صورت آرایند
گرمیی در حدیث بنمایند
❈۵❈
صورت آراستن ز نامردیست
گرمی کبر وشهوت از سردیست
چون فقاعاز حدیث بر جوشند
نه ز آتش ز برف در جوشند
❈۶❈
عمل خوب وانگهی تذکیر
حال باید موافق تقریر نیستی
واعظت چون دهد ز فقر خبر
کوره جامه اش بنگر
❈۷❈
گر گدایی کند عمامه بزرگ
از دم او پناه جوید گرگ
از آستین فراخ جان به جهان
که گشاد اژدهای حرص دهان
❈۸❈
این همه ریش وجبه ودستار
دام حرص است و مایه پندار
می شناسد حریف خویش ابلیس
می کند دعوتش بدین تلبیس
❈۹❈
اهل دل فارغند ازین تزویر
بوی خوش می دهد خبر زعبیر
غرضم زین سخن نه بدگویی
شیوه عاقلان نه بدخویی ست
❈۱۰❈
ست هست مقصود من ازین گفتار
رونق دین احمد مختار
رونق دین او کسی جوید
کاو سخن از برای حق گوید
❈۱۱❈
هر که از منبرش مهراد زر است
از خدا و رسول بی خبر است
هست منبر سریر پیغمبر
تخت او را به احترام نگر
❈۱۲❈
آن گدایی که سیم خواه بود
کی سزاوار تخت شاه بود
لایق تخت شهریار آن است
که در و خوی شهریاران است
کامنت ها