حسینی:باز طبعم را هوای دیگر است بلبل جان را نوای دیگر است
❈۱❈
باز طبعم را هوای دیگر است
بلبل جان را نوای دیگر است
باز شهباز دلم پرواز کرد
تا چه رسم است اینکه یار آغاز کرد
❈۲❈
این چه شور است آخر اندر خاطرم
مایه سودا بود اندر سرم
در مشام من چه گل دارد خبر
این نسیم از باغ خلد آمد مگر
❈۳❈
موج دریای معانی میرسد
یا نشان از بی نشانی میرسد
طبع را الهام ربانیست این
یا مگر تلقین روحانیست این
❈۴❈
از جهان جان فتوحست این سخن
ماورای عقل و روحست این سخن
برتر است از عرش اعلی منزلش
زانکه توحید خدایست اولش
❈۵❈
گرچه گفتم آنچه از تقلید ماست
وحدتست او برتر از توحید ماست
بر زبان حرف آید و در دل خیال
برتر است از هر دو ملک لایزال
❈۶❈
هیبتش مرغ خرد را پر بسوخت
طوطی اندیشه ها را لب بسوخت
دور از این اندیشه تأویل همه
برتر از تشبیه و تمثیل همه
❈۷❈
سر توحیدش نیابد فهم کس
حیرت آمد حاصل دانا و بس
عزتش اندیشه را مسمار زد
تا یقین اینجا در انکار زد
❈۸❈
کفر و ایمان گفته در حیرت ورا
جل و عز تشبیه یا رب الوری
هرچه هستش آشنائی میدهد
جمله بر وحدت گواهی میدهد
❈۹❈
تا نپنداری که او بیش و کم است
کاین همه از نوع و جنس عالمست
پنج و چار و شش نباشد ذات او
نفی هستیها بود اثبات او
❈۱۰❈
چون نگشت آگه کس از سر قدم
علت معلول را درکش قلم
مبدع بیچون و بی آلت خداست
هرچه عقلت پی برد اینجا خطاست
❈۱۱❈
کفر و ایمان عرصه میدان او
گوی دلها درخم چوگان او
آنچه دریابد همه زیبا نهاد
الذی هو قاهر فوق العباد
❈۱۲❈
فعل او با فعل کس مانند نی
جز خموشی رهبری مانند هی
پرتو او داده مارا خرمی
ورنه چند و چیست اصل آدمی
❈۱۳❈
صنع او چون لطف خود اظهار کرد
آب و گل را قابل دیدار کرد
کنت کنزاً تا چه حکمتهاست این
فیه من روحی چه نسبتهاست این
❈۱۴❈
این همه آب حیات از جوی تو
عقل را سرگشته گم در کوی تو
آتش شوقت جهانی سوخته
بی تو شمع هیچکس نفروخته
❈۱۵❈
از صفات ذات پاکت نیک ب د
معترف گشته بنادانی خود
خطبه ب ر نام تو خوانند این همه
از تو جز نامی ندانند این همه
❈۱۶❈
گرچه توحید تو می خوانیم ما
هم تو دانائی و نادانیم ما
ای پر از غوغای تو بازار دل
حیرت و سوداست با تو کاردل
❈۱۷❈
عقل چون زائل شود خود غافل است
کی شناسد مر تو را این مشکل است
تا قبول فیض تو همره نشد
جان زجان و دل ز دل آگه نشد
❈۱۸❈
قدرتت یک نفخه در حکمت دمید
جوهر و جسم و طبایع شد پدید
قسمت از امر تو آمد بیش و کم
گردش افلاک باشد متهم
❈۱۹❈
زیر و بالا و نهان و آشکار
نیست جز آثار صنع کردگار
حضرت او برتر از الا و لاست
این مگس دان از پی غوغای ماست
❈۲۰❈
ای مبرا از خیالات و گمان
ای منزه از اشارات و بیان
آدمی را کی رسد اثبات تو
ای بخود معروف و عارف ذات تو
❈۲۱❈
گر دمی لطف توام تلقین کند
جبرئیلم از فلک تحسین کند
چون کمال دانشم نادانیست
چاره کارم همه حیرانیست
❈۲۲❈
باریم توفیق ده تا یک نفس
بر زبان رانم همی حمد تو بس
این عروسی را که گشتم جلوه گر
تازه دارش پیش هر صاحبنظر
❈۲۳❈
پرده بر رویش فروهشتم بسی
تا نبیند خویشتن را هر کسی
مریم بکر آمد این پوشیده رو
همچو مریم بی گناه از گفتگو
❈۲۴❈
یا رب از چشم بدانش دور دار
اهل دل را چشم از او پرنور دار
من که حلقه بر در جان میزنم
رب هب لی چون سلیمان میزنم
❈۲۵❈
بخششی کن تا بدار الملک دین
ملک معنی را کنم زیر نگین
مهر خود کن تا بخوانندش همه
داغ خود کن تا بدانندش همه
❈۲۶❈
وارهان از محنت آب و گلم
تا شود هستی تو جان و دلم
کاشف اسرار و دانای ضمیر
چون تو را دانم خدایا دستگیر
❈۲۷❈
بر سر کوی خودم خورسندکن
هرچه من بگسسته ام پیوند کن
گر بگردد قبله معبودم توئی
و ر بپاید قصه مقصودم توئی
❈۲۸❈
ای ورای هرچه میگیرم قیاس
نعمتم دادی و کردی حق شناس
گر زیان کردم تو دیدی از نهفت
صد یکی نتوانم از شکر تو گفت
❈۲۹❈
گر بهر موئی دو صد سجده برم
شکر موئی ناورم چون بنگرم
بد بسی کردم نکو پنداشتم
هیچ جای آشتی نگذاشتم
❈۳۰❈
ای شب افروز سحرخیزان راه
همچو شب دارم دل و نامه سیاه
حالت من گشته چون صبح نخست
بی ثبات و خود نما ونادرست
❈۳۱❈
غافلم از کار و عقلم داده ای
من گریزانم تو در بگشاده ای
رحم کن بر غفلت و نادانیم
کی بخواند گر تو بیرون رانیم
❈۳۲❈
ای امید ناامیدان کوی تو
هر دو عالم را اشارت سوی تو
زان عنایتهای بی علت که هست
این ز پا افتاده را مفکن ز دست
❈۳۳❈
پیش از آن کز من توانائی رسد
رحمتی کن گرچه رسوائی رسد
دانشم از عالم تحقیق بخش
بر طریق مصطفی توفیق بخش
کامنت ها