حسینی:ای گرامی گوهر عالی نسب دانش آموز و شناسائی طلب
❈۱❈
ای گرامی گوهر عالی نسب
دانش آموز و شناسائی طلب
رهنمایانی که بینا بوده اند
هم بدانش راه حق پیموده اند
❈۲❈
مردم دانش ورای عالمست
دیو مردم هم ز نسل آدمست
ای بداغ جهل خود را سوخته
جز فراموشی دلت نا م وخته
❈۳❈
سر برآر از خواب نادانی خویش
تا نمانی در پریشانی خویش
خالقی کز هر دو کونت برگزید
نی برای خواب و خوردت آفرید
❈۴❈
در پی دانش رو ای فرزانه مرد
نیست عذری رو بنادانی مگرد
مردۀ جهلی چه سود آب و گلست
علم خوان تا زندگی یابد دلت
❈۵❈
علم باید تا عمل گنجی بود
زانکه بی دانش عمل رنجی بود
علم بنیاد است و طاعت خانۀ
بی اساسی کی بود کاشانۀ
❈۶❈
چیست دانش آنکه تن بیرون بری
تا بدانی کز همه نادان تری
چون بنادانی خود دانا شوی
روکنی بر تخت خود والا شوی
❈۷❈
مردم از گفتن نبیند جز زیان
دانش اندر دل بود نی در زبان
گر عمل با علم تو پیوند نیست
جبه و دستار دانشمند نیست
❈۸❈
خنده دیو است بیدانش عمل
شحنه شیطان بود مرد جدل
قیل و قالت ره ندارد هیچ سوی
معرفت حاصل کن ای بسیار گوی
❈۹❈
گر تو علم صورتی داری بسی
بر لب دریای علمی چون خسی
در ره معنی اگر دانا شوی
چون صدف در قعر این دریا شوی
❈۱۰❈
علم صورت پیشه آب و گلست
علم معنی رهبر جان و دلست
آنچه نگذارد تو را جز سوی دوست
مغز دانش آن بود بگذر ز پوست
❈۱۱❈
جهد میکن تا ز خود یابی خبر
واجب این علمست اگر داری خبر
گر بجهد اینجا رسانی منزلت
آنچه مقصود است گردد حاصلت
❈۱۲❈
کار دل باشد همه کشف و عیان
شرح این معنی نگنجد در بیان
حالتی از غیب غیب آید پدید
جز بذوق این حرف را نتوان شنید
❈۱۳❈
گنج پنهانست علم معنوی
در تو آید چون ز خود بیرون شوی
علم تو معلول را در بر کشد
دفتر مقبول را خط درکشد
❈۱۴❈
اول از علم شریعت بهره گیر
طفل را نبود غذائی به ز شیر
علم کسبی گر نباشد حاصلت
علم میراثی نیاید در دلت
❈۱۵❈
زبده علمت حصول دین بود
اطلب العلم ای پسر در این بود
بندگی طاعت بود پندار نی
علم دانستن بود گفتار نی
کامنت ها