حسینی:چون تو نفس خویش را بشناختی مرکب معنی به صحرا تاختی
❈۱❈
چون تو نفس خویش را بشناختی
مرکب معنی به صحرا تاختی
ای ندانسته ز غفلت پیش و پس
با تو زین معنی همین نامست و بس
❈۲❈
دانش نفست نه کار سرسریست
گر بحق دانا شوی دانی که چیست
نفس تو آشوب و افعال خداست
نی ز وصف و دانش این معنی جداست
❈۳❈
بهر این گفت آنکه بینای رهست
حق شناسست آنکه از حق آگهست
در حقیقت کی از آن دانا شوی
عیب خود بشناس تا بینا شوی
❈۴❈
گه بطاعت گه به عصیان ره زند
آتش اندر بار دل ناگه زند
گه لباس بت پرستی برکشد
گه بدعوی خدائی سرکشد
❈۵❈
جرعۀ ناخورده مستیها کند
نیستی نادیده هستیها کند
گر مراد خود نیابد از درت
جوهری گرد د نفیس اندر برت
❈۶❈
نفس را گردن بزن فارغ نشین
من بیان کردم سلوک راه دین
کامنت ها