حسینی:رهروی ناگه بنزد بایزید چون بر آمد خانه را دربسته دید
❈۱❈
رهروی ناگه بنزد بایزید
چون بر آمد خانه را دربسته دید
حلقه بر در زد که مرغ دام کو
رهبر عالم شد بسطام کو
❈۲❈
بایزیدش گفت کای روشن روان
سالها شد تا ازو جویم نشان
در همه عمر آرزوی او مراست
بایزید اندر همه عالم کجاست
❈۳❈
من بسی جستم ز پیدا و نهفت
کس نشان بایزیدم را نگفت
پاکبازان ره چنین پیموده اند
تا دمی بیخود ز خود آسوده اند
❈۴❈
گر بدو پیوندی از خود درگذر
بی نشان شو تا نشان یابی مگر
با تو گویم در رهش چون آمدی
همچو مار از پوست بیرون آمدی
کامنت ها