حسینی:هان دهان این گوهر کان خرد دستۀ بند از گلستان خرد
❈۱❈
هان دهان این گوهر کان خرد
دستۀ بند از گلستان خرد
هر زمان پرسی که شرط راه چیست
ای برادر جاهداو فی الله چیست
❈۲❈
طفل راه خویش را تعلیم کن
چیست اسلام ای پسر تسلیم کن
همچو طفلان بسته گهواره شو
بی تصرف بنده بیچاره شو
❈۳❈
قدرت حق بین و پس اقرار کن
هرچه دون حق بود انکار کن
گر سخن از دین احمد میکنی
با همه آن کن که با خود میکنی
❈۴❈
هر کرا دست و زبان کوتاه نیست
در مسلمانی یقینش راه نیست
سینه را در کوی ایمان هر نفس
انشراح از نور اسلام است و بس
❈۵❈
نقد هستی محو کن در لااله
تا به بینی دار ملک پادشاه
غیر حق هر ذره کان مقصودتست
تیغ را برکش که آن معبود تست
❈۶❈
گرچه الاگفتی ای نادان نه اوست
هرچه در فهم تو آید آن نه اوست
نفی و اثبات از برای گمرهیست
هرچه کم گوئی در این معنی بهیست
❈۷❈
لا و الا را ز دفتر برتراش
این جهان وحدتست آهسته باش
در هم آمیزد در اینجا کفر و دین
دیدۀ باید پر از نور یقین
❈۸❈
لا که عرش و فرش را برمیدرد
از فنا سوی بقا ره میبرد
لا تو را از تو رهائی میدهد
با خدایت آشنائی میدهد
❈۹❈
لا نهنگ قلزم توحیدتست
این اشارت از پی تجرید تست
لاچو در وحدت رسد الاشود
آن الف بالا از آن پیداشود
❈۱۰❈
لا چو الا گشت در راه یقین
اول و آخر یکی گردد ببین
لام هم لا بود آمد بی شکی
نفی خود کن تا نماند جز یکی
❈۱۱❈
چون تو خود را ازمیان برداشتی
قصر ایمان را دری افراشتی
تا دلت در حکم او چون موم نیست
خالصاً مخلص تو را معلوم نیست
❈۱۲❈
در شهادت چون درست آمد ندم
بر فراز بام عالم زن قدم
کامنت ها