اقبال لاهوری:زندگانی را بقا از مدعا ست کاروانش را درا از مدعا ست
❈۱❈
زندگانی را بقا از مدعا ست
کاروانش را درا از مدعا ست
زندگی در جستجو پوشیده است
اصل او در رزو پوشیده است
❈۲❈
رزو را در دل خود زنده دار
تا نگردد مشت خاک تو مزار
رزو جان جهان رنگ و بوست
فطرت هر شی امین رزو ست
❈۳❈
از تمنا رقص دل در سینه ها
سینه ها از تاب او ئینه ها
طاقت پرواز بخشد خاک را
خضر باشد موسی ادراک را
❈۴❈
دل ز سوز آرزو گیرد حیات
غیر حق میرد چو او گیرد حیات
چون ز تخلیق تمنا باز ماند
شهپرش بشکست و از پرواز ماند
❈۵❈
آرزو هنگامه آرای خودی
موج بیتابی ز دریای خودی
آرزو صید مقاصد را کمند
دفتر افعال را شیرازه بند
❈۶❈
زنده را نفی تمنا مرده کرد
شعله را نقصان سوز افسرده کرد
چیست اصل دیدهٔ بیدار ما
بست صورت لذت دیدار ما
❈۷❈
کبک پا از شوخئ رفتار یافت
بلبل از سعی نوا منقار یافت
نی برون از نیستان آباد شد
نغمه از زندان او آزاد شد
❈۸❈
عقل ندرت کوش و گردون تاز چیست
هیچ میدانی که این اعجاز چیست
زندگی سرمایه دار از آرزوست
عقل از زائیدگان بطن اوست
❈۹❈
چیست نظم قوم و آئین و رسوم
چیست راز تازگیهای علوم
آرزوئی کو بزور خود شکست
سر ز دل بیرون زد و صورت به بست
❈۱۰❈
دست و دندان و دماغ و چشم و گوش
فکر و تخییل و شعور و یاد و هوش
زندگی مرکب چو در جنگاه باخت
بهر حفظ خویش این آلات ساخت
❈۱۱❈
آگهی از علم و فن مقصود نیست
غنچه و گل از چمن مقصود نیست
علم از سامان حفظ زندگی است
علم از اسباب تقویم خودی است
❈۱۲❈
علم و فن از پیش خیزان حیات
علم و فن از خانه زادان حیات
ای از راز زندگی بیگانه ، خیز
از شراب مقصدی مستانه خیز
❈۱۳❈
مقصد مثل سحر تابنده ئی
ماسوی را آتش سوزنده ئی
مقصدی از آسمان بالاتری
دلربائی دلستانی دلبری
❈۱۴❈
باطل دیرینه را غارتگری
فتنه در جیبی سراپا محشری
ما ز تخلیق مقاصد زنده ایم
از شعاع آرزو تابنده ایم
کامنت ها