اقبال لاهوری:رویای حکیم تولستوی در میان کوهسار هفت مرگ
❈۱❈
رویای حکیم تولستوی
در میان کوهسار هفت مرگ
وادی بی طایر و بی شاخ و برگ
تاب مه از دود گرد او چو قیر
❈۲❈
آفاب اندر فضایش تشنه میر
رود سیماب ، اندر آن وادی روان
خم به خم مانند جوی کهکشان
پیش او پست و بلند راه هیچ
❈۳❈
تند سیر و موج موج و پیچ پیچ
غرق در سیماب مردی تا کمر
با هزاران ناله های بی اثر
قسمت او ابر و باد و آب نی
❈۴❈
تشنه و آبی به جز سیماب نی
برکران دیدم زنی نازک تنی
چشم او صد کاروان را رهزنی
کافری آموز پیران کنشت
❈۵❈
از نگاهش زشت خوب و خوب زشت
گفتمش تو کیستی نام تو چیست
این سراپا ناله و فریاد کیست
گفت در چشمم فسون سامری است
❈۶❈
نامم افرنگین و کارم ساحری است
ناگهان آن جوی سیمین یخ ببست
استخوان آن جوان در تن شکست
بانگ زد ای وای بر تقدیر من
❈۷❈
وای بر فریاد بی تأثیر من
گفت افرنگین «اگر داری نظر
اندگی اعمال خود را هم نگر
پور مریم آن چراغ کائنات
❈۸❈
نور او اندر جهات و بی جهات
آن فلاطوس آن صلیب آن روی زرد
زیر گردون تو چه کردی او چه کرد
ای بجانت لذت ایمان حرام
❈۹❈
ای پرستار بتان سیم خام
قیمت روح القدس نشناختی
تن خریدی نقد جان در باختی»
طعنهٔ آن نازنین جلوه مست
❈۱۰❈
آن جوان را نشتر اندر دل شکست
گفت «ای گندم نمای جو فروش
از تو شیخ و برهمن ملت فروش
عقل و دین از کافریهای تو خوار
❈۱۱❈
عشق از سوداگریهای تو خوار
مهر تو آزار و آزار نهان
کین تو مرگ است و مرگ ناگهان
صحبتی با آب و گل ورزیده ئی
❈۱۲❈
بنده را از پیش حق دزدیده ئی
حکمتی کو عقدهٔ اشیا گشاد
با تو غیر از فکر چنگیزی نداد
داند آن مردی که صاحب جوهر است
❈۱۳❈
جرم تو از جرم من سنگین تر است
از دم او رفته جان آمد بتن
از تو جان را دخمه میگردد بدن
آنچه ما کردیم با ناسوت او
❈۱۴❈
ملت او کرد با لاهوت او
مرگ تو اهل جهان را زندگی است
باش تا بینی که انجام تو چیست»
کامنت ها