اقبال لاهوری:غربیان را زیرکی ساز حیات شرقیان را عشق راز کائنات
❈۱❈
غربیان را زیرکی ساز حیات
شرقیان را عشق راز کائنات
زیرکی از عشق گردد حق شناس
کار عشق از زیرکی محکم اساس
❈۲❈
عشق چون با زیرکی همبر شود
نقشبند عالم دیگر شود
خیز و نقش عالم دیگر بنه
عشق را با زیرکی آمیز ده
❈۳❈
شعلهٔ افرنگیان نم خورده ایست
چشم شان صاحب نظر دل مرده ایست
زخمها خوردند از شمشیر خویش
بسمل افتادند چون نخچیر خویش
❈۴❈
سوز و مستی را مجو از تاک شان
عصر دیگر نیست در افلاک شان
زندگی را سوز و ساز از نار تست
عالم نو آفریدن کار تست
❈۵❈
مصطفی کو از تجدد می سرود
گفت نقش کهنه را باید زدود
نو نگردد کعبه را رخت حیات
گر ز افرنگ آیدش لات و منات
❈۶❈
ترک را آهنگ نو در چنگ نیست
تازه اش جز کهنهٔ افرنگ نیست
سینه او را دمی دیگر نبود
در ضمیرش عالمی دیگر نبود
❈۷❈
لا جرم با عالم موجود ساخت
مثل موم از سوز این عالم گداخت
طرفگی ها در نهاد کائنات
نیست از تقلید ، تقویم حیات
❈۸❈
زنده دل خلاق اعصار و دهور
جانش از تقلید گردد بی حضور
چون مسلمانان اگر داری جگر
در ضمیر خویش و در قرآن نگر
❈۹❈
صد جهان تازه در آیات اوست
عصرها پیچیده در آنات اوست
یک جهانش عصر حاضر را بس است
گیر اگر در سینه دل معنی رس است
❈۱۰❈
بندهٔ مومن ز آیات خداست
هر جهان اندر بر او چون قباست
چون کهن گردد جهانی در برش
می دهد قرآن جهانی دیگرش
❈۱۱❈
زنده رود
زورق ما خاکیان بی ناخداست
کس نداند عالم قرآن کجاست
افغانی
❈۱۲❈
عالمی در سینهٔ ما گم هنوز
عالمی در انتظار قم هنوز
عالمی بی امیتاز خون و رنگ
شام او روشن تر از صبح فرنگ
❈۱۳❈
عالمی پاک از سلاطین و عبید
چون دل مؤمن کرانش ناپدید
عالمی رعنا که فیض یک نظر
تخم او افکند در جان عمر
❈۱۴❈
لایزال و وارداتش نو به نو
برگ و بار محکماتش نو به نو
باطن او از تغیر بی غمی
ظاهر او انقلاب هر دمی
❈۱۵❈
اندرون تست آن عالم نگر
می دهم از محکمات او خبر
کامنت ها