اقبال لاهوری:پیر رومی آن امام راستان آشنای هر مقام راستان
❈۱❈
پیر رومی آن امام راستان
آشنای هر مقام راستان
گفت ای گردون نورد سخت کوش
دیده ئی آن عالم زنار پوش
❈۲❈
آنچه بر گرد کمر پیچیده است
از دم استاره ئی دزدیده است
از گران سیری خرام او سکون
هر نکو از حکم او زشت و زبون
❈۳❈
پیکر او گرچه از آب و گل است
بر زمینش پا نهادن مشکل است
صد هزار افرشتهٔ تندر بدست
قهر حق را قاسم از روز الست
❈۴❈
دره پیهم می زند سیاره را
از مدارش بر کند سیاره را
عالمی مطرود و مردود سپهر
صبح او مانند شام از بخل مهر
❈۵❈
منزل ارواح بی یوم النشور
دوزخ از احراقشان آمد نفور
اندرون او دو طاغوت کهن
روح قومی کشته از بهر دو تن
❈۶❈
جعفر از بنگال و صادق از دکن
ننگ آدم ، ننگ دین ، ننگ وطن
نا قبول و ناامید و نامراد
ملتی از کارشان اندر فساد
❈۷❈
ملتی کو بند هر ملت گشاد
ملک و دینش از مقام خود فتاد
می ندانی خطهٔ هندوستان
آن عزیز خاطر صاحبدلان
❈۸❈
خطه ای هر جلوه اش گیتی فروز
در میان خاک و خون غلطد هنوز
در گلش تخم غلامی را که کشت
این همه کردار آن ارواح زشت
❈۹❈
در فضای نیلگون یکدم بایست
تا مکافات عمل بینی که چیست
کامنت ها