اقبال لاهوری:حرف رومی در دلم سوزی فکند آه پنجاب آن زمین ارجمند
❈۱❈
حرف رومی در دلم سوزی فکند
آه پنجاب آن زمین ارجمند
از تپ یاران تپیدم در بهشت
کهنه غمها را خریدم در بهشت
❈۲❈
تا در آب گلشن صدائی دردمند
از کنار حوض کوثر شد بلند
«جمع کردم مشت خاشاکی که سوزم خویش را
گل گمان دارد که بندم آشیان در گلستان»
❈۳❈
غنی
گفت رومی «آنچه می آید نگر
دل مده با آنچه بگذشت ای پسر
شاعر رنگین نوا طاهر غنی
❈۴❈
فقر او باطن غنی ، ظاهر غنی
نغمه ئی می خواند آن مست مدام
در حضور سید والا مقام
سید السادات ، سالار عجم
❈۵❈
دست او معمار تقدیر امم
تا غزالی درس الله هو گرفت
ذکر و فکر از دودمان او گرفت
مرشد آن کشور مینو نظیر
❈۶❈
میر و درویش و سلاطین را مشیر
خطه را آن شاه دریا آستین
داد علم و صنعت و تهذیب و دین
آفرید آن مرد ایران صغیر
❈۷❈
با هنر های غریب و دلپذیر
یک نگاه او گشاید صد گره
خیز و تیرش را بدل راهی بده»
کامنت ها