اقبال لاهوری:حوریان را در قصور و در خیام ناله من دعوت سوز تمام
❈۱❈
حوریان را در قصور و در خیام
ناله من دعوت سوز تمام
آن یکی از خیمه سر بیرون کشید
وان دگر از غرفه رخ بنمود و دید
❈۲❈
هر دلی را در بهشت جاودان
دادم از درد و غم آن خاکدان
زیر لب خندید پیر پاک زاد
گفت «ای جادو گر هندی نژاد»
❈۳❈
آن نوا پرداز هندی را نگر
شبنم از فیض نگاه او گهر
نکته آرائی که نامش برتری است
فطرت او چون سحاب آذری است
❈۴❈
از چمن جز غنچه نورس نچید
نغمه تو سوی ما او را کشید
پادشاهی با نوای ارجمند
هم به فقر اندر مقام او بلند
❈۵❈
نقش خوبی بندد از فکر شگرف
یک جهان معنی نهان اندر دو حرف
کارگاه زندگی را محرم است
او جم است و شعر او جام جم است‘‘
❈۶❈
ما به تعظیم هنر برخاستیم
باز با وی صحبتی آراستیم
زنده رود
ای که گفتی نکته های دلنواز
❈۷❈
مشرق از گفتار تو دانای راز
شعر را سوز از کجا آید بگوی
از خودی یا از خدا آید بگوی
برتری هری
❈۸❈
کس نداند در جهان شاعر کجاست
پرده او از بم و زیر نواست
آن دل گرمی که دارد در کنار
پیش یزدان هم نمی گیرد قرار
❈۹❈
جان ما را لذت اندر جستجوست
شعر را سوز از مقام آرزوست
ای تو از تاک سخن مست مدام
گر ترا آید میسر این مقام
❈۱۰❈
با دو بیتی در جهان سنگ و خشت
می توان بردن دل از حور بهشت
زنده رود
هندیان را دیده ام در پیچ و تاب
❈۱۱❈
سر حق وقتست گوئی بی حجاب
برتری هری
این خدایان تنک مایه ز سنگ اند و ز خشت
برتری هست که دور است ز دیر و ز کنشت
❈۱۲❈
سجده بی ذوق عمل خشک و بجائی نرسد
زندگانی همه کردار ، چه زیبا و چه زشت
فاش گویم بتو حرفی که نداند همه کس
ای خوش آن بنده که بر لوح دل او را بنوشت
❈۱۳❈
این جهانی که تو بینی اثر یزدان نیست
چرخه از تست و هم آن رشته که بر دوک تو رشت
پیش آئین مکافات عمل سجده گزار
زانکه خیزد ز عمل دوزخ و اعراف و بهشت
❈۱۴❈
برتری هری
کامنت ها