اقبال لاهوری:ای امیر خاور ای مهر منیر می کنی هر ذره را روشن ضمیر
❈۱❈
ای امیر خاور ای مهر منیر
می کنی هر ذره را روشن ضمیر
از تو این سوز و سرور اندر وجود
از تو هر پوشیده را ذوق نمود
❈۲❈
می رود روشنتر از دست کلیم
زورق زرین تو در جوی سیم
پرتو تو ماه را مهتاب داد
لعل را اندر دل سنگ آب داد
❈۳❈
لاله را سوز درون از فیض تست
در رگ او موج خون از فیض تست
نرگسان صد پرده را بر می درد
تا نصیبی از شعاع تو برد
❈۴❈
خوش بیا صبح مراد آورده ئی
هر شجر را نخل سینا کرده ئی
تو فروغ صبح و من پایان روز
در ضمیر من چراغی بر فروز
❈۵❈
تیره خاکم را سراپا نور کن
در تجلی های خود مستور کن
تا بروز آرم شب افکار شرق
بر فروزم سینهٔ احرار شرق
❈۶❈
از نوائی پخته سازم خام را
گردش دیگر دهم ایام را
فکر شرق آزاد گردد از فرنگ
از سرود من بگیرد آب و رنگ
❈۷❈
زندگی از گرمی ذکر است و بس
حریت از عفت فکر است و بس
چون شود اندیشهٔ قومی خراب
ناسره گردد بدستش سیم ناب
❈۸❈
میرد اندر سینه اش قلب سلیم
در نگاه او کج آید مستقیم
بر کران از حرب و ضرب کائنات
چشم او اندر سکون بیند حیات
❈۹❈
موج از دریاش کم گردد بلند
گوهر او چون خزف نا ارجمند
پس نخستین بایدش تطهیر فکر
بعد از آن آسان شود تعمیر فکر
کامنت ها