اقبال لاهوری:زمانه باز برافروخت آتش نمرود که آشکار شود جوهر مسلمانی
❈۱❈
زمانه باز برافروخت آتش نمرود
که آشکار شود جوهر مسلمانی
بیا که پرده ز داغ جگر بر اندازیم
که آفتاب جهانگیر شد ز عریانی
❈۲❈
هزار نکته زدی پیش دلبران فرنگ
گداختی صنمان را به علم برهانی
خبر ز شهر سلیمی بده حجازی را
شرار شوق فشان در ضمیر تورانی
❈۳❈
ره عراق و خراسان زن ای مقام شناس
ببزم اعجمیان تازه کن غزل خوانی
بسی گذشت که در انتظار زخمه وریست
چه نغمه ها که نه خون شد به ساز افغانی
❈۴❈
حدیث عشق به اهل هوس چه میگوئی
به چشم مور مکش سرمهٔ سلیمانی
کامنت ها