اقبال لاهوری:صورت نپرستم من بتخانه شکستم من آن سیل سبک سیرم هر بند گسستم من
❈۱❈
صورت نپرستم من بتخانه شکستم من
آن سیل سبک سیرم هر بند گسستم من
در بود و نبود من اندیشه گمانها داشت
از عشق هویدا شد این نکته که هستم من
❈۲❈
در دیر نیاز من در کعبه نماز من
زنار بدوشم من تسبیح بدستم من
سرمایه درد تو غارت نتوان کردن
اشکی که ز دل خیزد در دیده شکستم من
❈۳❈
فرزانه به گفتارم دیوانه به کردارم
از باده شوق تو هشیارم و مستم من
کامنت ها