اقبال لاهوری:فرقی ننهد عاشق در کعبه و بتخانه این جلوت جانانه آن خلوت جانانه
❈۱❈
فرقی ننهد عاشق در کعبه و بتخانه
این جلوت جانانه آن خلوت جانانه
شادم که مزار من در کوی حرم بستند
راهی ز مژه کاوم از کعبه به بتخانه
❈۲❈
از بزم جهان خوشتر از حور جنان خوشتر
یک همدم فرزانه وز باده دو پیمانه
هر کس نگهی دارد هر کس سخنی دارد
در بزم تو می خیزد افسانه ز افسانه
❈۳❈
این کیست که بر دلها آورده شبیخونی
صد شهر تمنا را یغما زده ترکانه
در دشت جنون من جبریل زبون صیدی
یزدان به کمند آور ای همت مردانه
❈۴❈
اقبال به منبر زد رازی که نباید گفت
نا پخته برون آمد از خلوت میخانه
کامنت ها