گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

اقبال لاهوری:جهان عشق نه میری نه سروری داند همین بس است که آئین چاکری داند

❈۱❈
جهان عشق نه میری نه سروری داند همین بس است که آئین چاکری داند
نه هر که طوف بتی کرد و بست زناری صنم پرستی و آداب کافری داند
❈۲❈
هزار خیبر و صد گونه اژدر است اینجا نه هر که نان جوین خورد حیدری داند
بچشم اهل نظر از سکندر افزون است گداگری که مآل سکندری داند
❈۳❈
به عشوه های جوانان ماه سیما چیست؟ در آبه حلقهٔ پیری که دلبری داند
فرنگ شیشه گری کرد و جام و مینا ریخت به حیرتم که همین شیشه را پری داند
❈۴❈
چه گویمت ز مسلمان نا مسلمانی جز اینکه پور خلیل است و آزری داند
یکی به غمکدهٔ من گذر کن و بنگر ستاره سوخته ئی کیمیا گری داند
❈۵❈
بیا به مجلس اقبال و یک دو ساغر کش اگرچه سر نتراشد قلندری داند

فایل صوتی پیام مشرق بخش ۲۵۱ - جهان عشق نه میری نه سروری داند

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

محمد حسن
2016-10-07T23:50:22
به نطر این شعر در رابطه با غزل 177 حافظ باشد که با این بیت شروع شده :نه هر که چهره برافروخت دلبری داندنه هر که آینه سازد سکندری داند زیرا در پایان آن غزل حافظ می گوید : ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاهکه لطف طبع و سخن گفتن دری داندکه به نظر می رسد اقبال خواسته لطف طبع خویش و سخن دری را با همان قافیه در اشعار فوق نشان دهد.