اقبال لاهوری:اگرچه زیب سرش افسر و کلاهی نیست گدای کوی تو کمتر ز پادشاهی نیست
❈۱❈
اگرچه زیب سرش افسر و کلاهی نیست
گدای کوی تو کمتر ز پادشاهی نیست
بخواب رفته جوانان و مرده دل پیران
نصیب سینهٔ کس آه صبحگاهی نیست
❈۲❈
به این بهانه بدشت طلب ز پا منشین
که در زمانهٔ ما آشنای راهی نیست
ز وقت خویش چه غافل نشسته ئی دریاب
زمانه ئی که حسابش ز سال و ماهی نیست
❈۳❈
درین رباط کهن چشم عافیت داری
ترا به کشمکش زندگی نگاهی نیست
گناه ما چه نویسند کاتبان عمل
نصیب ما ز جهان تو جز نگاهی نیست
❈۴❈
بیا که دامن اقبال را بدست آریم
که او ز خرقه فروشان خانقاهی نیست
کامنت ها