اقبال لاهوری:عهد حاضر فتنه ها زیر سر است طبع ناپروای او آفت گر است
❈۱❈
عهد حاضر فتنه ها زیر سر است
طبع ناپروای او آفت گر است
بزم اقوام کهن برهم ازو
شاخسار زندگی بی نم ازو
❈۲❈
جلوه اش ما را ز ما بیگانه کرد
ساز ما را از نوا بیگانه کرد
از دل ما آتش دیرینه برد
نور و نار لااله از سینه برد
❈۳❈
مضمحل گردد چو تقویم حیات
ملت از تقلید می گیرد ثبات
راه آبا رو که این جمعیت است
معنی تقلید ضبط ملت است
❈۴❈
در خزان ای بی نصیب از برگ و بار
از شجر مگسل به امید بهار
بحر گم کردی زیان اندیش باش
حافظ جوی کم آب خویش باش
❈۵❈
شاید از سیل قهستان برخوری
باز در آغوش طوفان پروری
پیکرت دارد اگر جان بصیر
عبرت از احوال اسرائیل گیر
❈۶❈
گرم و سرد روزگار او نگر
سختی جان نزار او نگر
خون گران سیر است در رگهای او
سنگ صد دهلیز و یک سیمای او
❈۷❈
پنجه ی گردون چو انگورش فشرد
یادگار موسی و هارون نمرد
از نوای آتشینش رفت سوز
لیکن اندر سینه دم دارد هنوز
❈۸❈
زانکه چون جمعیتش ازهم شکست
جز براه رفتگان محمل نبست
ای پریشان محفل دیرینه ات
مرد شمع زندگی در سینه ات
❈۹❈
نقش بر دل معنی توحید کن
چاره ی کار خود از تقلید کن
اجتهاد اندر زمان انحطاط
قوم را برهم همی پیچد بساط
❈۱۰❈
ز اجتهاد عالمان کم نظر
اقتدا بر رفتگان محفوظ تر
عقل آبایت هوس فرسوده نیست
کار پاکان از غرض آلوده نیست
❈۱۱❈
فکر شان ریسد همی باریک تر
ورعشان با مصطفی نزدیک تر
ذوق جعفر کاوش رازی نماند
آبروی ملت تازی نماند
❈۱۲❈
تنگ بر ما رهگذار دین شد است
هر لئیمی راز دار دین شد است
ای که از اسرار دین بیگانه ئی
با یک آئین ساز اگر فرزانه ئی
❈۱۳❈
من شنیدستم ز نباض حیات
اختلاف تست مقراض حیات
از یک آئینی مسلمان زنده است
پیکر ملت ز قرآن زنده است
❈۱۴❈
ما همه خاک و دل آگاه اوست
اعتصامش کن که حبل الله اوست
چون گهر در رشته ی او سفته شو
ورنه مانند غبار آشفته شو
کامنت ها