اقبال لاهوری:ای ردایت پردهٔ ناموس ما تاب تو سرمایهٔ فانوس ما
❈۱❈
ای ردایت پردهٔ ناموس ما
تاب تو سرمایهٔ فانوس ما
طینت پاک تو ما را رحمت است
قوت دین و اساس ملت است
❈۲❈
کودک ما چون لب از شیر تو شست
لااله آموختی او را نخست
می تراشد مهر تو اطوار ما
فکر ما گفتار ما کردار ما
❈۳❈
برق ما کو در سحابت آرمید
بر جبل رخشید و در صحرا تپید
ای امین نعمت آئین حق
در نفسهای تو سوز دین حق
❈۴❈
دور حاضر تر فروش و پر فن است
کاروانش نقد دین را رهزن است
کور و یزدان ناشناس ادراک او
ناکسان زنجیری پیچاک او
❈۵❈
چشم او بیباک و ناپرواستی
پنجهٔ مژگان او گیراستی
صید او آزاد خواند خویش را
کشتهٔ او زنده داند خویش را
❈۶❈
آب بند نخل جمعیت توئی
حافظ سرمایهٔ ملت توئی
از سر سود و زیان سودا مزن
گام جز بر جادهٔ آبا مزن
❈۷❈
هوشیار از دستبرد روزگار
گیر فرزندان خود را در کنار
این چمن زادان که پر نگشاده اند
ز آشیان خویش دور افتاده اند
❈۸❈
فطرت تو جذبه ها دارد بلند
چشم هوش از اسوهٔ زهرا مبند
تا حسینی شاخ تو بار آورد
موسم پیشین بگلزار آورد
کامنت ها