اقبال لاهوری:سر حق تیر از لب سوفار گفت تیغ را در گرمی پیکار گفت
❈۱❈
سر حق تیر از لب سوفار گفت
تیغ را در گرمی پیکار گفت
ای پریها جوهر اندر قاف تو
ذوالفقار حیدر از اسلاف تو
❈۲❈
قوت بازوی خالد دیده ئی
شام را بر سر شفق پاشیده ئی
آتش قهر خدا سرمایه ات
جنت الفردوس زیر سایه ات
❈۳❈
در هوایم یا میان ترکشم
هر کجا باشم سراپا آتشم
از کمان آیم چو سوی سینه من
نیک می بینم به توی سینه من
❈۴❈
گر نباشد در میان قلب سلیم
فارغ از اندیشه های یأس و بیم
چاک چاک از نوک خود گردانمش
نیمه ئی از موج خون پوشانمش
❈۵❈
ور صفای او ز قلب مؤمن است
ظاهرش روشن ز نور باطن است
از تف او آب گردد جان من
همچو شبنم می چکد پیکان من
کامنت ها