اقبال لاهوری:بر سر کفر و دین فشان رحمت عام خویش را بند نقاب بر گشا ماه تمام خویش را
❈۱❈
بر سر کفر و دین فشان رحمت عام خویش را
بند نقاب بر گشا ماه تمام خویش را
زمزمهٔ کهن سرای گردش باده تیز کن
باز به بزم ما نگر ، آتش جام خویش را
❈۲❈
دام ز گیسوان بدوش زحمت گلستان بری
صید چرا نمی کنی طایر بام خویش را
ریگ عراق منتظر ، کشت حجاز تشنه کام
خون حسین باز ده کوفه و شام خویش را
❈۳❈
دوش به راهبر زند ، راه یگانه طی کند
می ندهد بدست کس عشق زمام خویش را
ناله به آستان دیر بیخبرانه می زدم
تا بحرم شناختم راه و مقام خویش را
❈۴❈
قافله بهار را طایر پیش رس نگر
آنکه بخلوت قفس گفت پیام خویش را
کامنت ها