اقبال لاهوری:تو کیستی ز کجائی که آسمان کبود هزار چشم براه تو از ستاره گشود
❈۱❈
تو کیستی ز کجائی که آسمان کبود
هزار چشم براه تو از ستاره گشود
چه کویمت که چه بودی چه کرده ئی چه شدی
که خون کند جگرم را ایازی محمود
❈۲❈
تو آن نئی که مصلی ز کهکشان میکرد
شراب صوفی و شاعر تر از خویش ربود
فرنگ اگرچه ز افکار تو گره بگشاد
به جرعه دگری نشئه ترا افزود
❈۳❈
سخن ز نامه و میزان دراز تر گفتی
به حیرتم که نبینی قیامت موجود
خوشا کسی که حرم را درون سینه شناخت
دمی تپید و گذشت از مقام گفت و شنود
❈۴❈
از آن بمکتب و میخانه اعتبارم نیست
که سجده ئی نبرم بر در جبین فرسود
کامنت ها