اقبال لاهوری:خودی را مردمآمیزی دلیل نارساییها تو ای درد آشنا بیگانه شو از آشناییها
❈۱❈
خودی را مردمآمیزی دلیل نارساییها
تو ای درد آشنا بیگانه شو از آشناییها
به درگاه سلاطین تا کجا این چهرهساییها
بیاموز از خدای خویش ناز کبریاییها
❈۲❈
محبت از جوانمردی به جایی میرسد روزی
که افتد از نگاهش کاروبار دلرباییها
چنان پیش حریم او کشیدم نغمهٔ دردی
که دادم محرمان را لذت سوز جداییها
❈۳❈
از آن بر خویش میبالم که چشم مشتری کور است
متاع عشق نافرسوده ماند از کمرواییها
بیا بر لاله پا کوبیم و بیباکانه می نوشیم
که عاشق را بحل کردند خون پارساییها
❈۴❈
برون آ از مسلمانان گریز اندر مسلمانی
مسلمانان روا دارند کافر ماجراییها
کامنت ها