ایرانشان:چو دریا ز کوش و سپه گشت پاک بهک را نماند از کسی ترس و باک
❈۱❈
چو دریا ز کوش و سپه گشت پاک
بهک را نماند از کسی ترس و باک
به طیهور مژده فرستاد از این
که گیتی تهی شد ز دارای چین
❈۲❈
ز دریا بشد کوش و لشکر بهم
روان پر ز تیمار و دل پر ز غم
از آن شاد دل گشت طیهور شاه
وز او شادتر آتبین با سپاه
❈۳❈
فرستاده آمد کسی، داد چیز
ز اسب و ز دیبا و دینار نیز
بدو گفت آن نیکدل را بگوی
که از مژده شادی به ما کرد روی
❈۴❈
زمان تا زمان چشم داریم و گوش
که مژده فرستی به ضحاک و کوش
وز این روز فرخنده تر آن بود
که لشکر بدین هر دو گریان بود
❈۵❈
بدین مژده داریم از تو سپاس
زهی نیکدل شاه نیکی شناس
فرستاده آمد به ماچین چو دود
بگفت آن سخنها که بشنیده بو
کامنت ها