ایرانشان:به چین اندرون کوش سر برفراخت همه کارها را به آیین بساخت
❈۱❈
به چین اندرون کوش سر برفراخت
همه کارها را به آیین بساخت
یکی نیکدل بود با نام و کام
که نوشانِ به مرد بودیش نام
❈۲❈
ز به مرد دستور کوش مهین
نیامد پسر داشتی جز همین
چو هر دو پدر را جهان دور کرد
پسر مر پسر را به دستور کرد
❈۳❈
به نوشان چنین گفت کز ناگزیر
به درگاه شاه جهان راه گیر
ز من نامه ای بر به شاه جهان
به پیش آشکارا و رازش نهان
❈۴❈
نگه کن که با ما چه دارد به دل
نباید که گردم به رویش خجل
ببوسید نوشان به پیشش زمین
منم گفت فرمانبر شاه چین
کامنت ها