ایرانشان:چو نوشان بدید آن که سخت است کار نهانی برافگند چندین سوار
❈۱❈
چو نوشان بدید آن که سخت است کار
نهانی برافگند چندین سوار
به نام همه داستان کرد یاد
که دارای چین باد جاوید و شاد
❈۲❈
تن دشمن شاه گیتی به بند
دلش دردمند و روانش نژند
چو دانست دشمن که دارای چین
ز چین رفت، لشکر کشید او به کین
❈۳❈
مر او را بهک داد از این آگهی
که از شیر شد بیشه ی چین تهی
شب آمد ز دریا برون آتبین
ببارید ناگاه شمشیر کین
❈۴❈
بکوشید بیچاره دیهیم سخت
چه سوداست کوشش، کرانیست بخت
سپاه بهک زود بگریختند
به کوشش زمانی نیاویختند
❈۵❈
که او گفته بود آن سپه را به راز
که لشکر ببینید و گردید باز
نباید که کس برکشد تیغ جنگ
وگر شب کند، پیش دشمن درنگ
❈۶❈
چو آن بد نژادان بدادند پشت
سپهدار دیهیمِ یل را بکشت
ز دیهیمیان نامداری نجَست
وز آن بد نژادان سواری نخَست
❈۷❈
کنون شهر خمدان پر از لشکر است
سراپرده ی آتبین بر در است
یکی رزم کردیم بیرون شهر
ببارید بر لشکرم تیغ زهر
❈۸❈
برافگند تن بر سپاه آتبین
به تنها سپاهی بکشت او به کین
کنون شهر دارد بدان سان حصار
که رزم است پیوسته روزی دوبار
❈۹❈
نیابی تو کاخی که بی ماتم است
بجای چنان شادکامی غم است
اگر شاه دریابد این کار زود
وگر نه برآرند از این شهر دود
❈۱۰❈
فرستادگان راه برتافتند
همه راه چون مرغ بشتافتند
کامنت ها