ایرانشان:ز ماچین سر ماه نامه رسید سوی آتبین، کاین شگفتی که دید!
❈۱❈
ز ماچین سر ماه نامه رسید
سوی آتبین، کاین شگفتی که دید!
به خمدان چرا کرد، باید درنگ
چو دانی که نتوان گشادن به جنگ
❈۲❈
از آن شهر یکباره دیده بخواب
نگه کن سوی شهر دیگر شتاب
که چین با سپاه است و با ساز و گنج
به خمدان چرا برد بایدت رنج
❈۳❈
پر از گنج کوش است شهر و حصار
که آسان توان یافت بی کارزار
چنان دان که بدخواه تو گشت سست
چو در دستِ تو گنج او شد درست
❈۴❈
چو بر دوغ باشد تو را دسترس
فزونتر بود هر زمانی مگس
کند سیم، خمّیده را پشت راست
خمیده شود هر که را سیم کاست
❈۵❈
سباهی روان را به رنج آورد
همی روی از ایران به کنج آورد
چو آن نامه برخواند خسرو به راز
پشیمان شد از نستدن ساو و باز
کامنت ها