ایرانشان:به یک هفته آمد به روم آن نوند چو از نامه بگشاد مانوش بند
❈۱❈
به یک هفته آمد به روم آن نوند
چو از نامه بگشاد مانوش بند
بخواند و فگند آستین بر زمین
نهاد از بر آستین بر جبین
❈۲❈
همی گفت کای کردگار سپهر
تو افگندی اندر دل شاه مهر
تو کردی مر او را بدین مایه رام
وگرنه براندی بدین مرزکام
❈۳❈
وز آن پس چو دستورش اندر رسید
همه باز گفت آنچه گفت و شنید
به دستور فرمود تا کرد ساز
به یک ماه گِرد آمد آن ساو و باز
❈۴❈
بسی چیز دیگر بر آن برفزود
غلامان و اسبان چنان کِم شنود
گزین کرد سی تن ز گردان شهر
کسی را که بود از بزرگیش بهر
❈۵❈
فرستادشان تا بر آرد به راه
که باشید یکسر نوا نزد شاه
چو سرکش بر شاه ایران رسید
به رومی بر او آفرین گسترید
❈۶❈
بر شاه بگذاشت آن خواسته
غلامان و اسبان آراسته
از آن شاد شد شاه پیروز بخت
همان گه ز طرطوس بربست رخت
❈۷❈
به نیرنگ چون بستد آن ساو و باز
به بغداد شد شاه نیرنگ ساز
نشست از بر تخت با کام، کی
بینداخت رنج و بر افراخت می
❈۸❈
به شاهان شد اندیشه از کار او
ولیکن نه آگه ز کردار او
دل هر کس از شاه ترسنده گشت
به تن هر کسی شاه را بنده گشت
کامنت ها