ایرانشان:چو از دانشِ سرکش نیک پی یکایک شد آگاه فرخنده کی
❈۱❈
چو از دانشِ سرکش نیک پی
یکایک شد آگاه فرخنده کی
خوش آمدش دیدار و کردار او
شکیبا نبودی به دیدار او
❈۲❈
جوانی خردمند خورشید فش
به دیدار خوب و به گفتار خوش
نگه کرد تا شاه گیتی چه چیز
به دل دوست دارد، به دیدار نیز
❈۳❈
برِ شاه گیتی ندید آن جوان
گرامی تر از نامه ی خسروان
شب و روز دفتر بُدی یار او
همه دانش آموختن کار او
❈۴❈
فرستاد نزد برادر پیام
که ای شاه فرخنده ی نیکنام
چو جان داردم شاه ایران همی
برافروزدم زین دلیران همی
❈۵❈
شب و روز با او بُوَم همنشست
اگر دفتر از پیش، اگر می به دست
همی هر زمان پیشش افزون شوم
رهایی نیابم که بیرون شوم
❈۶❈
چو چیزی فرستی تو دانش فرست
که شاه جهان هست دانش پرست
کامنت ها