ایرانشان:سراینده دهقان بسیار هوش چنین یافت از کار و کردار کوش
❈۱❈
سراینده دهقان بسیار هوش
چنین یافت از کار و کردار کوش
که با مردمان سخت بد باز گشت
ز درگاه ضحاک چون بازگشت
❈۲❈
همی بستد از هر کسی هرچه یافت
به خون گرانمایه مردم شتافت
زنان را سوی بستر خویش برد
همان کودکان را بر خویش برد
❈۳❈
نه بر خواسته مرد را دسترس
نه ایمن به فرزند و زن ایچ کس
چو بیداد از اندازه اندر گذشت
زمانه ره نیکوی بر نوشت
❈۴❈
نهانی برفتند مردم هزار
به درگاه ضحّاک ناهوشیار
بنالید هرکس ز بیداد کوش
به گردون برآمد غریو و خروش
❈۵❈
که زنهار، شاها، تو فریاد رس
ستمها که برماست بس کن تو بس
چو ضحّاک آگه شد از کار کوش
ز درخورد دیدار و کردار کوش
❈۶❈
شنیدن همان بود و گفتن همان
دلش شد ز کردار او شادمان
مرا گفت، اگر در همه کشوری
چنو پیشکاری بُدی کهتری
❈۷❈
نبودی مرا دشمن اندر جهان
نه بر آشکارا نه اندر نهان
ستمدیدگان را چنین گفت شاه
که دیگر مباشید فریاد خواه
❈۸❈
که آن مرز یکسر بدو داده ام
مر او را به شاهی فرستاده ام
کند هرچه خواهد، نترسد ز کس
شما را ز من پاسخ این است و بس
❈۹❈
ستمدیده نومید چون بازگشت
از ایشان همه چین پر آواز گشت
به کوش آمد این آگهی زآن گروه
ز خمدان برون رفت تا پیش کوه
❈۱۰❈
یکایک ز برزن برآوردشان
به شاخ درخت اندر آوردشان
به شهر اندر افتاد از آن زلزله
دگر کس نیارست کردن گله
❈۱۱❈
همی هر زمان برفزودی ستم
همه زیر دستانش با رنج و غم
زمانه نبینی بتر زآن که شاه
همه راه بیداد دارد نگاه
کامنت ها