ایرانشان:چنین هفت سال اندر این کار شد جهاندیده طیهور بیمار شد
❈۱❈
چنین هفت سال اندر این کار شد
جهاندیده طیهور بیمار شد
سری را ز گردان نگونسارکرد
بدان لشکر گشن سالار کرد
❈۲❈
پس از مرز ماچین چو برگشت شاه
در آن دردمندی بماند او دو ماه
چو ماه سه دیگر درآمد، بمُرد
برفت و جهان را به کارم سپرد
❈۳❈
سرافراز کارم به گاه پدر
برآمد به سربر کلاه پدر
جهان را چنین دیدم آیین و سان
نماند چنین جایگاه کسان
❈۴❈
براین و برآن بر سر آید همی
به جایش یکی دیگر آید همی
جهان چون همی ترک افرون بود
ندانم که فرجام او چون بود
❈۵❈
همی تا برآید سه و چار و پنج
یکی بگذرد زین سرای سپنج
وگر هست را نیست خواهید دید
توان گر هست هست آفرید
❈۶❈
همی تا برآری تو کاخی به پای
توان نیست کردن فراوان سرای
جهانجوی کارم چو بر شد به تخت
چنانچون پدر دادگر بود سخت
❈۷❈
چو فرزند مانَد به فرّخ پدر
بود بی گمان مادرش دادگر
در گنجهای پدر باز کرد
سپاهی دگر را ز نو ساز کرد
❈۸❈
ز دریا برون رفت با لشکری
که چون لشکری بود از آن هر سری
بپیوست با او سپاهی دگر
که در چین یله کرده بودش پدر
❈۹❈
جهانجوی بر تخت ماچین نشست
به داد و دهش نیز بگشاد دست
به داد و دهش برفزود از پدر
نبشتند نامش همی دادگر
❈۱۰❈
به بخشش همه کشور آباد کرد
دل زیردستان همه شاد کرد
کامنت ها