ایرانشان:از ایشان چو دیگر نیامد به دست بیامد به تخت مهی برنشست
❈۱❈
از ایشان چو دیگر نیامد به دست
بیامد به تخت مهی برنشست
به مژده نوندی فرستاد تفت
به نامه به طیهور گفت آنچه رفت
❈۲❈
چو مژده به کوه بسیلا رسید
ز طیهور نامد نشانی پدید
به جایش جهانجوی کارم به تخت
نشسته برش شاد و پیروز بخت
❈۳❈
چو آن نامه در پیش لشکر بخواند
برآن نامه را هر کسی زر فشاند
فرستاده را کارم نیکدل
ببخشید چندان که کردش خجل
❈۴❈
وزآن پس دلش را چنان بود رای
که آرد یکی مهربانی بجای
کامنت ها