ایرانشان:پس از بهر کارم بیاراست نیز سزاوار شاهان ز هرگونه چیز
❈۱❈
پس از بهر کارم بیاراست نیز
سزاوار شاهان ز هرگونه چیز
ز تن جامه ی خویش وز سر کلاه
فرستاد زرّین یکی تاج و گاه
❈۲❈
درفش کیانی و تیغ بزر
ز گوهر یکی خسروانی کمر
یکی زنده پیلی همانند شیر
به حمله چو آتش به زفتی چو شیر
❈۳❈
گرانتر ز کوه و سبکتر ز باد
ز هیبت سرشت و ز قوّت نهاد
دو دست و دو پایش چو سیمین ستون
دو دندان درخت و دو دیده چو خون
❈۴❈
زمین کرده رنجور زیر قدم
هوا کرده چون دوزخ از دور و نم
ز سنگش شده گاو ماهی ستوه
ز رنگش خجل برف بر تیغ کوه
❈۵❈
گریزان ز خرطوم یازانش کرگ
کمین کرده در نیش دندانش مرگ
گه کین و آرایش کارزار
یکی حمله و صد هزاران سُوار
❈۶❈
برافگنده بر پیل هندی ستام
به دیبا بیاراستندش تمام
به منشور، ماچین بدو داد نیز
بسی هدیه در خورد و هرگونه چیز
❈۷❈
نهادند مهدی بر او زرنگار
درفشی پر از گوهر شاهوار
به نستوه داد آن همه خواسته
همان پیل و آن مهد آراسته
❈۸❈
بدان مرز گفتا چو آیی فرود
ز کارم فرست از زبانم درود
همین چیزها با سواران او
گسی کن تو بر دست یاران او
❈۹❈
به کارم یکی نامه فرمود شاه
به نام خداوند خورشید و ماه
برآرنده ی بی ستون آسمان
نگارنده ی ابر و باد دمان
❈۱۰❈
فرستاده و نامه ی تو رسید
همان مردمیها که کردی پدید
رسانید نزدیک ما بی گزند
یکایک بدیدیم و آمد پسند
❈۱۱❈
شدیم آگه از دانش و رای تو
هم از گنجهای دلارای تو
تو امروز فرّخ نیای منی
به ماچین و خاور بجای منی
❈۱۲❈
تو را هست ماچین و خاور زمین
به نستوه شیروی دادیم چین
چو آن جا رسد، یاوری ده به گنج
به ساز و سلیح و به مردان رنج
❈۱۳❈
مگر بیخ آن بد رگ دیوزاد
برآرد، که تخمه هرگز مباد
برآساید از رنج او زیردست
بشوید جهان از بد بت پرست
❈۱۴❈
تو باید که پیوسه داری به راه
فرستاده ای یکدل و نیکخواه
که پیوسته آرد مرا آگهی
از آن نامور بارگاه مهی
❈۱۵❈
وزآن پس فرستاده را پیش خواند
به کرسی زر پیکرش برنشاند
به پیشش کشیدند بسیار چیز
به یاران او چیز بخشید نیز
کامنت ها