ایرانشان:سواری که از چین فرستاده بود به ایران و پندش بسی داده بود
❈۱❈
سواری که از چین فرستاده بود
به ایران و پندش بسی داده بود
بیامد، بیاورد یکسر نشان
ز شاه و دلیران و گردنکشان
❈۲❈
چنین گفت کان شهریار بلند
ندارد سرِ رزم و رای گزند
به داد و دهش دل نهاده ست شاه
پراگنده بر گرد گیتی سپاه
❈۳❈
به ایران همه کشور آباد کرد
جهان را پر از بخشش و داد کرد
به ایران زمین بر پراگند گنج
تهی کرد گنج و بکاهید رنج
❈۴❈
شب و روز دل بسته در کار مرد
شکسته دلِ کین به آزار و درد
دل کوش از آن شادمان گشت و گفت
که با اختر نیک بادی تو جُفت
کامنت ها