ایرانشان:برون آمد از پیش تخت بلند به هر سو درافگند پویان نوند
❈۱❈
برون آمد از پیش تخت بلند
به هر سو درافگند پویان نوند
بزرگان شه را بدرگاه خواند
چنان کاندر ایران سواری نماند
❈۲❈
از آن نامداران گزیده سوار
برآمد گه عرض سیصد هزار
یلانی که قارن پسندیده بود
گه رزمشان یک به یک دیده بود
❈۳❈
همه سرکش و صفدر و تیغ زن
همه لشکر آرای و لشکرشکن
کراساز بد بود، اگر بارگی
ز لشکر برون کرد یکبارگی
❈۴❈
ز پیران بیکار و ناهار و سست
به دیوان نشد نام یک تن درست
از این سان چو کرد آن سپه را گزین
سلیح و درم داد با اسب و زین
❈۵❈
ز آمل سراپرده بیرون کشید
بسی ساز و آرایشی برکشید
فریدون بیامد بدید آن سپاه
چنان ساز و آرایش و دستگاه
❈۶❈
پسند آمدش سخت و کرد آفرین
بدان نیکدل پهلوان گزین
که پیروز بادی و دور از غمان
شدن تندرست، آمدن شادمان
❈۷❈
روان کرد لشکر سر ماه مهر
که بنمود ماه نو از چرخ چهر
ز منزل چو برداشتی پیشرو
سپاهی فرود آمدی، باز نو
❈۸❈
همی راند بر ساقه بر پهلوان
چو دریای با موج لشکر روان
تو گفتی مگر گشت جنبان زمین
وگر کوه و هامون شده ست آهنین
❈۹❈
چو در مرز توران نهادند پی
فتادند مانند آتش به نی
به تاراج و کشتن کشیدند دست
ز شمشیرشان بی زیان کس نرست
❈۱۰❈
گروهی شدند از بد اندر حصار
ندادی از آن پس به جان زینهار
کسی کاو هوای فریدون نمود
سپهبد بدو مهربانی نمود
❈۱۱❈
.................................
.................................
علف ساخت و آمد بر پهلوان
خلیده دل از رنج کوش و نوان
کامنت ها