ایرانشان:بفرمود تا رفت نستوه پیش بدو گفت کای مهتر خوب کیش
❈۱❈
بفرمود تا رفت نستوه پیش
بدو گفت کای مهتر خوب کیش
برو شش هزار از سپه برگزین
سواران و اسب افگنان گاه کین
❈۲❈
نگه کن که کاری توان ساختن
که از چینیان کین توان آختن
کمر بست نستوه و لشکر براند
از ایشان یکی نیمه با خود نماند
❈۳❈
دگر نیمه مر سرکشی را سپرد
بدو گفت کای نامبردار گرد
برو روی بنمای تا چینیان
بتازند و آرندت اندر میان
❈۴❈
به رزم اندرون سستی آغاز کن
گریزِ بهنگام را ساز کن
طلایه چو بر پی بیامد دمان
چنان دان که بروی سرآمد زمان
❈۵❈
ز من برگذر تا گشایم کمین
تو بر گرد شمشیر و برنه به کین
بگفت و کمین کرد جایی که شیر
برآن دشت گشتن نیارد دلیر
❈۶❈
سپه شان به پیش طلایه رسید
چو آتش طلایه یکی بردمید
ز ترکان خروش آمد و دار و گیر
درخشیدن تیغ و باران تیر
❈۷❈
سپاه فریدون چو زخم درشت
بدیدند، یکسر بدادند پشت
گریزان وزآن پس دلیران چین
چنین تا گذشتند نیز از کمین
❈۸❈
سرافراز نستوه با آن سپاه
کمین برگشادند و بستند راه
سپاهِ گریزان ز پس کرد روی
بان دشت، خون اندر آمد به جوی
❈۹❈
چو شیران آشفته بر کوفتند
گهی سینه و گاه سر کوفتند
شد از کُشته توده در آن یک زمان
تو گفتی شرنگ آمد از آسمان
❈۱۰❈
دلیران ایران، چو تیره شبان
بیابند گرگان رمه ی بی شبان،
برآن دشمنان برگشادند دست
چو شیران زوش و چو پیلان مست
❈۱۱❈
چو یک بهره کشتند از ایشان به تیغ
دگر بهره جستند راه گریغ
همی تاخت نستوه بر پی دوان
خوی و خون شد از باد پایان روان
❈۱۲❈
چنین تا به لشکر گه چین رسید
ز خون رنگ گفتی به پروین رسید
فزون کشته بود از یلان سه هزار
همه دشت پر جوشن آبدار
❈۱۳❈
سوی قارن آمد چنان تافته
به پیروزی و کام دل یافته
ببوسید یال و برش پهلوان
بیامد بجای نیایش نوان
❈۱۴❈
همی گفت کای پاک نیکی شناس
بدین آرزو از تو دارم سپاس
کامنت ها