ایرانشان:وز آن جا بشد تا به ایوان کوش سپاه از پس و پیش پولادپوش
❈۱❈
وز آن جا بشد تا به ایوان کوش
سپاه از پس و پیش پولادپوش
فرود آمد و گنجها مُهر کرد
نگهبان بر او کرد مردان مرد
❈۲❈
در آن شهر ماهی درنگ آمدش
همه گنج شاهان به چنگ آمدش
شتر خواست از در ده و دو هزار
سراسر درآوردشان زیر بار
❈۳❈
همه گوهر و زرّشان بار کرد
همه جامه ی چین و دینار کرد
ز تخت و ز تاج و ز طوق و کمر
برآراسته کاروانی دگر
❈۴❈
ز خوبان چینی چهاران هزار
که با یاره بودند و با گوشوار
از ایوان کوش آمدندی برون
زجان ار فریب و لبان از فسون
❈۵❈
همان ده هزاران غلامان خرد
که هر یک زخورشید خوبی ببرد
زنان شبستان همه با خروش
به ایران فرستاد همراه کوش
❈۶❈
به دست تلیمان فرخ نژاد
سپه سی هزار از یلانش بداد
بدین آگهی نیز نامه نبشت
به نزد فریدون، چراغ بهشت
❈۷❈
همه سرگذشت اندر او یاد کرد
تلیمان روان گشت مانند گرد
هرآن کاو به صد سال گرد آورید
تلیمان به یکبار زی شه کشید
❈۸❈
خردمند اگر گیردی پند از این
نکردی نهان گنج، زیر زمین
اگر دستگاهی تو داری به دست
که شادان و ایمن توانی نشست
❈۹❈
ز کوش و فریدون تو را به کام به
وز ایشان بدان سر تو را نام به
که گنج است خرسندی ای نیکمرد
که آهنگ او هیچ دشمن نکرد
کامنت ها