ایرانشان:فرستاد از ایرانیان دو هزار به لشکرگه مردم کینه دار
❈۱❈
فرستاد از ایرانیان دو هزار
به لشکرگه مردم کینه دار
بدان تا نیارد به تاراج کس
نباشد سپه را بدان دسترس
❈۲❈
وزآن پس سوی شهر پیغام کرد
که شاه شما کارِ بس خام کرد
از او زیردستان خود خواستیم
بدان آرزو نامه آراستیم
❈۳❈
مرا ناسزا گفت و شاه مرا
ز بن ننگرید او سپاه مرا
گناه از نخست از وی آمد پدید
که از رای شاه جهان سرکشید
❈۴❈
چو بگذشتم از آب، کردم درنگ
مگر سرش برگردد از راه جنگ
دهد زیردستان ما باز جای
نبودش جز از رزم و پرخاش رای
❈۵❈
سپه پیشم آورد و صف برکشید
کنون بودنی بود و بود آنچه دید
شما سربسر در پناه منید
همان در پناه سپاه منید
❈۶❈
اگر بودی او بر شما مهربان
از او مهربانتر منم بی گمان
وگر با شما او نکوکار بود
خردمند بود و بی آزار بود
❈۷❈
فریدون فرّخ بی آزارتر
خردمندتر، هم نکوکارتر
نه از بهر ویرانی آمد سپاه
جز از داد و بخشش نفرمود شاه
❈۸❈
به چیز شما نیست ما را نیاز
همان به که این در گشایید باز
وگرنه ز ما رنج یابید بهر
اگر ما به شمشیر گیریم شهر
کامنت ها