ایرانشان:فرستاد از آن پس منادیگران بدان کشور اندر کران تا کران
❈۱❈
فرستاد از آن پس منادیگران
بدان کشور اندر کران تا کران
که از مردم باختر هر که راه
بجوید، بیاید به درگاه شاه
❈۲❈
چو آواز برشد به درگاه و کوی
یکایک به درگاه کردند روی
کشاورز و دهقان همان پیشه ور
سوی کاخ کردند همی سربسر
❈۳❈
همی دادشان هرچه بایست شاه
چنانچون بود در خور دستگاه
کشاورز، گاو و خر و گوسفند
همی بودشان جان و دل بهره مند
❈۴❈
به دهقان خراجش یله کرد نیز
که از وی سه ساله نخواهند چیز
همان پیشه ور را زر و سیم داد
بدان شهرهاشان گسی کرد شاه
❈۵❈
ز دریا گذر کرد از آن سوی باز
بیامد، بدید آن همه گنج و ساز
به شهری ز مغرب اریله به نام
فرود آمد آن خسرو شادکام
❈۶❈
از آن خواسته هرچه بُد نامدار
ز بهر فریدون همه کرد بار
چنانچون شنیدم نگویم فزون
پر از بار شد ده هزاران هیون
❈۷❈
همه مایه ور جامه و سیم و زر
همه مشک ناب و همه عود تر
همه تخت با افسر و گوشوار
همه گوهر اندر خور شهریار
کامنت ها