ایرانشان:وزآن پس بدو گفت کای شهریار از ایران گزین کن یکی نامدار
❈۱❈
وزآن پس بدو گفت کای شهریار
از ایران گزین کن یکی نامدار
یکی نامه فرمای کردن بر اوی
همه مهربانی، همه رنگ و بوی
❈۲❈
ز شاه جهانگیر والا گهر
سوی خسرو کشور باختر
چنان کز تو خشنودم ای نامدار
ز تو باد خشنود پروردگار
❈۳❈
که تو آن چنان کشوری ساختی
زمین از سیاهان بپرداختی
کس از شهریاران لشکر پناه
نکرد آنچه کردی تو با آن سپاه
❈۴❈
چو کشور شد آباد و لشکر نماند
یکی سرور آن جا بباید نشاند
سپاهی بدو دِه، تو ایدر خرام
یکی باز بینیم رویت به کام
❈۵❈
سپاهی که بایست با خود بیار
که ایدر دگرگونه گشته ست کار
که مهراج دارای هندوستان
که گم باد از آن مرز جادوستان
❈۶❈
ز فرمان و پیمان ما سر بتافت
ز هندوستان سوی ایران شتافت
همان کوشکها کرد ویران و پست
به مردان جنگی و پیلان مست
❈۷❈
همی گرز کوش آرزو آیدش
همی خشت زهر آبگون بایدش
تو باید که با آن نبرده سپاه
یکی رنجه باشی بدین بارگاه
❈۸❈
از ایدر سپه ساز و برگیر گنج
به پیگار مهراج بردار رنج
که این کار را جز تو کس مرد نیست
جهان پهلوان را خود این درد نیست
❈۹❈
چو نامه به مُهر اندر آورد شاه
جهاندیده ای برگزید از سپاه
بدو داد تا کرد راه بسیچ
شب و روز گفتا میاسای هیچ
❈۱۰❈
خبر ده به جایی که آید فراز
که مهراج با شاه شد رزمساز
چنین هر یکی کرد با شاه چین
که از کین بشورند روی زمین
❈۱۱❈
جهاندیده تازان چو ببرید راه
به درگاه کوش آمد او بارخواه
پرستنده او را درآورد زود
بسی خوبی و مهربانی نمود
❈۱۲❈
چه کوش سرافراز را دید مرد
شگفت آمدش کرد رخساره زرد
زمین را ببوسید و نامه بداد
برآن تخت و تاج آفرین کرد یاد
❈۱۳❈
درود شهنشاه و قارن درست
رسانید وز نامداران نخست
ز شاهش بپرسید داننده کوش
هم از نامداران پولادپوش
❈۱۴❈
نشاندش بخوبی و مهرش نمود
فرستاده او را فراوان ستود
که شاه جهانگیر بیگاه و گاه
سخن راند از تو همی با سپاه
❈۱۵❈
ستاید به مردی تو را روز و شب
به مستی چو بگشاید از بند لب
اگر رزم مهراج و دارای چین
برآیدت و گردد تو را آن زمین
❈۱۶❈
ز تو نامورتر کس اندر جهان
نباشد نه نیز آشکار و نهان
چو دستور برخواند نامه به کوش
نهانی بخندید و آمد به هوش
❈۱۷❈
بدانست کاو را از آن رای چیست
سخنهای نغز و دلارای چیست
فرستاده را جای فرمود و گفت
که بارامش و رود و می باد جفت
❈۱۸❈
دبیران شه را نگهبان گماشت
بدان تا نگویند احوال راست
نگردند نزدیک او کس بنیز
نگویند از این داستان هیچ چیز
❈۱۹❈
گرامی همی داشتش روز بیست
ندانست مردم که آن مرد کیست
کامنت ها