ایرانشان:چو ایرانیان شاد و آراسته به ایران رسیدند با خواسته
❈۱❈
چو ایرانیان شاد و آراسته
به ایران رسیدند با خواسته
از ایشان بپرسید شاه بزرگ
ز کردار و از کار کوش سترگ
❈۲❈
همه بازگفتندش آن سرگذشت
که گردنده گردان بر ایشان بگشت
ز رزم سیاهان مازندران
همه یاد کردند و جنگاوران
❈۳❈
ز کوه کلنگان وز رنج اوی
ز شهر و ز دریا، وز جنگ اوی
یکی گفت کای شاه با فرّ و داد
دبیرانت را بندها بر نهاد
❈۴❈
چنین گفت کاین نام برده سپاه
شما دور کردید از این بارگاه
شهنشاه را بر من آزرده اید
یکایک به جایم بدی کرده اید
❈۵❈
بمانده ست مردان به نزدیک اوی
بدو شادمان جان تاریک اوی
سپاه و کسانش بماندند نیز
توانگر شدند از همه گونه چیز
❈۶❈
دژم شد فریدون ز مردان و گفت
که نتوان نهان بد از کس نهفت
نیای وی از پُشت خویش من است
مر او را بسی رنج پیش من است
❈۷❈
وگرنه بر آوردمی من دمار
ز پیوند مردان و خویش و تبار
کنون از سرِ کار او بگذرید
ز دیوانها نامشان بسترید
❈۸❈
وزآن روی مردان پولادپوش
شد از ویژگان سرافراز کوش
کلاهش به پروین برآمد ز خاک
سپه زیر فرمان او گشت پاک
کامنت ها