ایرانشان:وز آن جا سپه را سر اندر کشید چنین تا به کوه کلنگان رسید
❈۱❈
وز آن جا سپه را سر اندر کشید
چنین تا به کوه کلنگان رسید
سپاه اندر آمد گروها گروه
گرفتند هامون و دریا و کوه
❈۲❈
چو سلم آن چنان جای و آن کوه دید
بر او لشکر و مردم انبوده دید
بدانست کاید بسی روزگار
گشادن نشاید به جنگ و حصار
❈۳❈
فرستاد پس پهلوان را پگاه
سوی باختر با فراوان سپاه
ز دریا گذر کرد و آمد به دشت
به آباد و ویران همه برگذشت
❈۴❈
بزرگان همه پیش اوی آمدند
گشاده دل و تازه روی آمدند
به هر کشوری شهریاری گماشت
به هر شهربر کارداری گماشت
❈۵❈
وزآن جا سوی اندلس بازگشت
همه باختر زو پُر آواز گشت
دو سال اندر این کارها شد درنگ
سوی سلم شد قارن تیزچنگ
❈۶❈
همه باختر زیر فرمان شده
دل شاه از او شاد و خندان شده
کامنت ها