ایرانشان:بدو گفت کای مایه ی سنگ و هوش تو هیچ آگهی داری از کار کوش؟
❈۱❈
بدو گفت کای مایه ی سنگ و هوش
تو هیچ آگهی داری از کار کوش؟
که من چون همی آمدم با سپاه
به ره بر یکی سنگ دیدم سیاه
❈۲❈
بر او پیکری زشت کرده بپای
نبشته ست بر دست او رهنمای
که این پیکر کوش، شاه جهان
بر او آشکارا شده هر نهان
❈۳❈
به گیتی ز شاهان برآورده نام
رسیده فزون از سه پانصد به کام
به گیتی نبیند کس، آن کاو بدید
که داند رسیدن بدان کاو رسید؟
❈۴❈
در آن آرزویم کزآن داستان
شوم آگه، ای مایه ی راستان
اگر هیچ آگاهی از کار اوی
یکی رنجه شو، مر مرا بازگوی
کامنت ها