ایرانشان:به تور آگهی آمد و سلم از اوی که دارد ز کینه برآن هر دو روی
❈۱❈
به تور آگهی آمد و سلم از اوی
که دارد ز کینه برآن هر دو روی
دل از بزمشان دور شد، سر ز خواب
به رفتن گرفتند هر دو شتاب
❈۲❈
به دریا که نامش دمندان نهم
رساند از آن دلفروزی به غم
ز هرگونه گفتند و برخاستند
ز کوش آن زمان یاوری خواستند
❈۳❈
فرستادشان کوش چندان سپاه
که بر باد گفتی ببستند راه
شمردند دستورشان هفت بار
ز پیر و جوان، لشکری صد هزار
❈۴❈
نبشته بیامد سرافراز کوش
که با لشکری گشنِ پولادپوش
مرا چشم دارید کاینک دمان
رَسَم بی گمانی زمان تا زمان
❈۵❈
دل هر دو از شادمانی به جوش
برآمد ز کردار و گفتار کوش
کامنت ها