ایرانشان:چو روز مصاف آمد و گاه جنگ به او بازخورد آن دلاور نهنگ
❈۱❈
چو روز مصاف آمد و گاه جنگ
به او بازخورد آن دلاور نهنگ
بدانست کآن کوش گردنکش است
که در حمله مانندهٔ آتش است
❈۲❈
منوچهر را نیز بشناخت کوش
که زرّینه بودش همه ساز و کوش
برآویختند آن دو جنگی بهم
چو شیر ژیان و چو پیل دژم
❈۳❈
گهی نیزه و گاه خنجر زدند
یکی بر سر و گاه بر بر زدند
ز شاهان رنجور بگسست دَم
وز اسبان جنگی بپالود نم
❈۴❈
کشیدند از آن پس سوی گرز دست
ز زخم گران هر دو گشتند مست
برآورد گرز گران کوش گو
بزد بر سر و مغفر شاه نو
❈۵❈
سلیحش گران بود و رنجور شد
چو کوش از برش اندکی دور شد
بغرّید چون تندر اندر بهار
بزد بر سرش گرزه ی گاوسار
❈۶❈
از اسب اندر افتاد کوش سترگ
بجست از برش همچو پوینده گرگ
.........................................
.........................................
کامنت ها