ایرانشان:وزآن پس بدان راه دانش نمود ز دانش دلش روشنایی فزود
❈۱❈
وزآن پس بدان راه دانش نمود
ز دانش دلش روشنایی فزود
به ده سال خواند بیاموختش
روان از نبشتن برافروختش
❈۲❈
پزشکی و راز سپهر بلند
بدانست یکسر که چون است و چند
ز نیرنگ و طِلْسَم، وَز افسون دگر
بیاموخت و شد زین همه بهره ور
❈۳❈
نمودش همه راه یزدان پاک
دلش کرد از آتش پر از ترس و باک
به فرزانه گفت ای سرافراز مرد
مرا دانش و مهر تو زنده کرد
❈۴❈
همانا نبود آن که دیدم شکار
سروش آمد از پرده ی کردگار
مرا اندر آورد با تیرگی
کند دورم از دل همان خیرگی
❈۵❈
کنون تا نیاموزم از تو تمام
از ایدر نخواهم گرفتن خرام
همی بود از آن سان چهل سال و پنج
فراوان کشید اندر آن کار رنج
❈۶❈
چو بر وی نهان هیچ دانش نماند
جهاندیده فرزانه او را بخواند
کامنت ها