ایرانشان:وزآن پس جهاندیده کوش سترگ رها کرد راه بد و خوی گرگ
❈۱❈
وزآن پس جهاندیده کوش سترگ
رها کرد راه بد و خوی گرگ
چو برگِرد آن پادشاهی بگَشت
به فرمان او شد همه کوه و دشت
❈۲❈
ز هر کشوری ساو و باژ آمدش
که هر ماه گنجی فراز آمدش
ز مغرب سوی قرطبه بازگشت
به آرام بنشست و دمساز گشت
❈۳❈
به چیز کسان در نیاویختی
نه با کودک و با زن آمیختی
اگر داد جُستی کسی زانجمن
همه داد دادی میان دو تن
❈۴❈
همه ساله دور از بد بدگمان
شده زیر دستان او شادمان
کامنت ها