ایرانشان:سر ماه چون ماهِ نو شد پدید همه دامن کوه لشکر کشید
❈۱❈
سر ماه چون ماهِ نو شد پدید
همه دامن کوه لشکر کشید
بیاورد کوش از یلان شش هزار
دلیران و گردان خنجر گزار
❈۲❈
همی گشت بر کوه تا چون کند
که بر آتبین بر شبیخون کند
به کابل زناگه به کنده رسید
چو دید آن شگفتی دلش برپرید
❈۳❈
ز کردار شاه آتبین خیره ماند
بزد شیف و شبرنگ را پیش راند
چنین گفت کای شاه برگشته بخت
رسیده به جان تیغ و شد کار سخت
❈۴❈
ز کنده چه سود و ز کوه بلند
که از آسمان بر تو آید گزند
زمانه روان را چو بر بایدت
ز بالین دیبا چه سود آیدت
❈۵❈
از آن نوشدارو چه یابی تو سود
چو جانت زمانه بخواهد ربود
شما را زمانه فزون از سه روز
نمانده ست، شاها، تو رخ بر فروز
❈۶❈
چو پیش من آید پیاده سپاه
کنم اندر این کنده صد جای راه
بینبارم این را به خاک و به سنگ
ز تیغم شود کوه یاقوت رنگ
❈۷❈
ز خون سوارانْت ای شهریار
کنم لعل رنگ این همه کوهسار
نمانم که ماند کسی تندرست
ز پای اندر آرم تو را از نخست
❈۸❈
چو بشنید گفتار کوش آتبین
بخندید و خیره بماند اندر این
کامنت ها